KICK MANIA



light up a cigarette put on your head set make it at high level then play a heavy methal and enjoy the maddness. close your eyes feel the battle starts the straight pounches hits your noise the you shake like a missed dancer tears findig the way of the eye corner more blind you are you are on your own feet challenging you see nothing but feeling the battle  that starts ringing bells screamers aroun you need focous and focous you get far while they come near no pla fist between that myth you hear a voice a frequnce makes you calm you just  get to run harder  up stop the brain cod and enjoy dinnerthan ever just it stsrts again 


انگاری که بر روی تمام احساسات خوشایندم پرده ای تیره و تار کشیده باشند 

در تماس با هیچ رخداد و یا در هنگام فکر به رخداد و

اتفاق و واقعه ای هیچ حس خوشایندی دیگر سراغ من نمی آید و این مسئله 

کار کردن بر روی اندیشه را برایم سخت می کند.

چگونگی این احساس یخ و بی تفاوت را نمی دانم 

اما باعث می شود از هیچ چیزی انتظار لذتمند بودن را ندشته باشم .

ودیعه ای که روزگاری به رایگان در اختیارم بود. و این محدودیتیست به پهنای زندگی.

انتخاب ذنی هر چیزی مساویست با خاکستریه مرده.

تماشاچی پشت پرده خاکستری.

 


این روزها که دنیا درگیر ویروس منحوس کرونا شده است بیشتر از هروقت دیگری آدم ارزش بعضی چیزها را می فهمد. چیزهایی ساده مانند دست دادان و روبوسی یا همنشینی با دوستان یا غذاخوردن در یک ساندویچی و.
برای من یکی که ارزشهایم در زندگی دوباره اولویت بندی شد. اگر من جزو بازماندگان این اپیدمی باشم دیگر ذهنم را درگیر چیزهای بیخودی نخواهم کرد دیگر بیش از اندازه موضوعات پیش پا افتاده را جدی نخواهم گرفت سعی خواهم کرد بیشتر یاد بگیرم بیشتر لذت ببرم کارهای عدی که تبدیل به عادت شده اند مانند قدم زدن تا محل کار یا خرید کردن را با حضور ذهن و اشتیاق در لحظه انجام خواهم داد نه اینکه بخواهم ابر انسان بشوم یا وزیر و وکیل و تاجر نه! فقط می خواهم از این به بعد در لحظه با لذت و اشتیاق زندگی کنم و فقط همین و بس.

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها